شما این محصولات را انتخاب کرده اید

سبد خرید

شناسه پست: 6342
بازدید: 507

بازاریابی عصبی (NeuroMarketing) یا نورومارکتینگ یکی از جدیدترین انواع بازاریابی اینترنتی است که بوسیله روش‌های پزشکی واکنش‌های مغز نسبت به محرک‌های بازاریابی را مورد سنجش قرار می‌دهد. تیم پی سی اسکریپت تلاش دارد تا به توضیح این نوع بازاریابی و تکنیک های آن بپردازد.

 

آشنایی با بازاریابی عصبی:

بازاریابی عصبی یک روش تحقیق بازار است که برای درک اقدامات و تصمیمات مصرف‌کننده تکنیک‌های قدرتمندی را در نظر می‌گیرد که در نهایت به گرفتن تصمیمات بازاریابی بهتر کمک می‌کند. این نوع بازاریابی به بازاریابان اجازه می‌دهد تا کمپین‌هایی را طراحی کنند که آن‌ها را از رقبایشان متمایز کند و با مخاطبان مورد نظر خود تعامل بهتری برقرار کنند. در یک تعریف ساده می‌توان گفت این نوع بازاریابی برای رفع حس‌ها و نیازهای مخاطبان انتخاب شده است.

 

نمونه های موفق بازریابی عصبی:

  • بررسی مسییر چشمی در بازاریابی عصبی

ردیابی چشمی در بازاریابی عصبی تعداد افرادی که برروی صفحه وب نگاه می‌کنند و مدت زمان حضور آن‌ها در این صفحه را اندازه‌گیری می‌کند. از مجموع 5 حس انسان، حس دیداری و بصری برجسته ترین این حس‌ها است. دیدن علاوه بر اینکه درک خوبی از محیط به ما می‌دهد همچنین می‌توان دیگر حوادثی همچنین می‌تواند حواس دیگر که منجر به افکار غیرمنطقی یا تصمیمات ناگهانی می‌شد را بپوشاند.

برندها و نام‌های تجاری با استفاده از ردیابی چشمی چگونگی واکنش مخاطبان به وب‌سایت‌ها و صفحات فرود خود، طرح‌های بسته‌بندی، تبلیغات، خبرنامه‌ها و اپلیکیشن‌های موبایل و موارد دیگر را مورد ارزیابی قرار می‌دهند. با بدست آوردن این اطلاعات بازاریابان می‌توانند تلاش خود را برروی توسعه ویژگی‌هایی که توسط مخاطب جذاب‌تر می‌شود متمرکز کنند.

  • گرایش ها

هنگامی که ما با یک تصمیم مهم مواجه می‌شویم تمایل داریم بیش از هر چیز به یکی از صفات یا قطعه‌ای از بخشی از اطلاعات آن تکیه کنیم. این را گرایش‌های لنگر یا گرایش‌های انحراف می‌نامند و این یک تکنیک بسیار موثر و ظریف است که در همه صنایع مورد استفاده قرار می‌گیرد.

  • تبلیغات خاص در بازاریابی عصبی

آیا تابحال به این فکر کرده‌اید که شرکت‌ها چگونه بهترین تبلیغات را برای محصولات خود انتخاب می‌کنند؟ یک تحقیق که توسط موسسه ملی سرطان در این باره صورت گرفته برای این کار از تصویربرداری رزونانس مغناطیسی عملکردی یا همان FMRI برای مقایسه تعدادی از کمپین‌های تبلیغاتی قبل از ارسال آن‌ها به صورت زنده، استفاده کرده است. FMRI یک تکنیک است که با استفاده از تشخیص تغییرات مرتبط با جریان خون فعالیت‌های مغز را اندازه‌گیری می‌کند. آن‌ها می‌خواهند آگهی‌هایی تولید کنند که کمک به ترک سیگار را از طریق خط تلفن ترویج کند. آن‌ها با استفاده از FMRI فعالیت مغزی را با سه آگهی متفاوت بررسی کردند. کمپین تبلیغاتی که بیشترین میزان فعالیت مغز را در بخش مورد نظر مغز ایجاد کرد در نتیجه موجب افزایش تماس‌های تلفنی شد. این کار به موسسه ملی سرطان کمک کرد که تصمیم بگیرد کدام آگهی‌ها می‌تواند موثرتر و متقاعدکننده‌تر باشد.

  • نقش ترس در بازاریابی عصبی

ترس از دست دادن یا همان FOMO. طبق تحقیقی که در سال 2013 صورت گرفت محققان FOMO را به عنوان یک تردید فراگیر در نظر گرفت که دیگران ممکن است به دلیل ترس از دست دادن چیزی تمایل به پیوستن مستمر به آنچه که دیگران انجام می‌دهند داشته باشند. 69 درصد از هزاره‌ها به طور منظم FOMO را تجربه می‌کنند. این ذهنیتی است که آن‌ها با آن رشد کرده و احتمالا بقیه زندگی خود نیز آن را تجربه خواهند کرد. بازاریابان با انجام تحقیقات دقیق درباره مخاطبانشان که پیامدهای روانشناختی و اجتماعی اقدامات یا خرید خود را بازتاب می‌دهد از این ذهنیت به عنوان اهرم استفاده کردند.

 

در اینجا برخی از نمونه‌های FOMO را که تا به حال تجربه کرده‌اید آورده‌ایم:

  • پیشنهادات با محدودیت زمان
  • محدودیت در محصولات
  • به اشتراک گذاشتن رویدادهای بزرگ در رسانه‌های اجتماعی

یک کلید موثر در بازاریابی FOMO استفاده از اطلاعات برای افزایش تجربه مشتری، ترویج خرید و فروش محصولات یا خدمات و حتی ایجاد طرفداران نام تجاری است.

 

جمع بندی:

بخش جذابی از بازاریابی عصبی به ایجاد قیمت و خدمات محصولات می‌پردازد. مطالعات متعدد نشان می‌دهد که قیمت‌های دقیق بیشتر قابل اعتماد هستند. در مقابل برخی تحقیقات نشان می‌دهند که قیمت‌هایی که به سادگی دیده می‌شوند از نظر ارزشی کمتر درک می‌شوند. این به تعداد هجا در قیمت مربوط می‌شود. ظاهرا ما انسان‌ها قیمت را در ذهن خود می‌خوانیم. مطالعاتی که در سال 2015 انجام شد نشان می‌دهد که قیمت‌های رند یا قیمت‌های گرد شده، مثلا 000/200 دلار، منجر به تجربه یا احساس ذهنی درست در مشتری می‌شود و در تصمیم‌گیری خرید آن‌ها دخالت دارد. محققان می‌گویند که پردازش اعداد رند برای مغز ما آسان‌تر است و اعداد مبهم باعث می‌شود کار مغز سخت شود.